شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام دوستان

+ به ياد بچه هاي قديم هلوع .. الهه .. دكتررحمت سخني Dr.Rah .. شروق z_m .. احمد يوسفي20 .. نه|دي|هشتاد وهشت ... تبسم بهار .. قافيه باران .. بيتا جون .. يک نفس عميق .. دخترشهيد .. حنا خانوم .. محمد عابديني .. نگهبان .. خواهرم آيات .. مکاشفه مسيح .. خاله مهتاب .. آسمان سوم .. تسنيم .. محمد جواد س .. خون شهدا .. حسين كارگر .. پرورش ديني .. هور .. غزل صداقت .. سحر84 .. ابرار.. رافضه *بقيه در نظر*
سرفرازباشي ميهن من .. ميثاقي نــو .. نسيم .. خادمه شهدا .. مهسا خانوم .. بهدونه .. °•MaRyAm•° ... حرف دل ... هما .ص .. خانم ايماني ... حميده بالايي ... اميرمنصور معزي ... هاله ... نرجس خاتون ... حاج آقا ناظمي ... وستا ... ويدا .. Mon Amour ... ليلا ي مجنون ... بي سر و سامان .. همرنگ دريا .. سکوت خيس ..ماه ومهر فاطمه .. مهاجر .. جناب پاکدل .. جالينوس .. ظهور منجي ... ابرار و ....
سلام جناب برادر مابرگشتيم فقط به نظرم نرجس خاتون برام يکمقدارزيادبود
بعدی همه 19 نظر قبلی
بصورت کتاب مجازي منتشر ومعرفي گردد صديقه اژه اي شيداي اصفهاني
{a h=SheidayeEsfahani}صديقه اژه اي{/a} بايدخاص باشه چرندوپرندروکتاب نکنن بيخود و تکراري هم نباشه
+ من غزل بودم، رهايم کرد دستي ناتمام شاه شطرنجي که تا آخر همان سرباز ماند . از بهاي عشق پرسيدم، نوشتي: آه و اشک پاسخت امّا ميان هاله‌اي از راز ماند . محمّد عابديني #به_وقت_شعر
دلم رازي نالان و غمگين سر داده بود. لاجرم بر ماندن يا رفتني غريب سخن مي گفت همي. يار خوش زبان من اما داغ يار بر بالين ديده بود. زمهرير عاشق شد در پي تقدير و صحراي احمر مدني در خفا بايد مي بود. حال من حال غريبي ست اين روزا هم در ماندن هم در رفتن مخير گشته بود دلم تنگ مي‌شود براي آن يار جاني ندا آمد که حيدر با تو پيمان بسته بود مي روي اي خوش روان هجرت بنماي اما يار بايد بايد ني تمود
+ عمريست عاشقت شده اين مرد بي قرار اين مرد زخم خورده ي شيداي سوخته #تک_بيت #خط_خودکاري محمّد عابديني
به به چه خط خوشي داريد :-o @};-
{a h=Shahid1tabaar}زندگينامه شهدا{/a} ممنونم
به به چه مجنون عاقلي باشد تا بعد اين از اين جنس مجنون ها هرچند لواشک ترش يک چيز ديگه است چش و کور مي کنه دل و روشن
+ [وبلاگ] خواب و بيدار
هايدي
چقدر احساس توش بود@};- کي بود يعني؟
هما بانو
چون دلنوشته هات رو دوست دارم ، ولي يکم بي حوصله بودم با دل بخونم سيو کردم بعدا با دلم بخونم..دلنوشته هاي شما رو بايد با دل خوند :)
عالي وپراحساس،...@};-مقدار يار هم‌نفس چون من نداند هيچکس،ماهي که بر خشک اوفتد قيمت بداند آب را
چه عجب
چه عکس زيبايي
بعدی همه 17 نظر قبلی
بعد هي دست هاي خودت را وقتي که بوي سيب سرخ گرفته، بو کني و بخندي
چه مي خواهي بنويسي که اينگونه گمان بردي که من از خويش و کرده هايم غافلم بايد يک واقعيتي را برشما نمايان کنم وان اين است که همه بر کرده خود اشنايند ولي چون توان و قدرت باور انچه نموده اند را از خود نمي بينند اميدوارند با وکيل کردن ديگران براي تفسير کرده شان انچه به خطا يا صحيح سخني غير باورشان را بفمند گويي کبکاني هستند اين لعضي يا که اگاه به حضور شکارچي را قدرت باور و فرار از او ندارند
+ دانه هاي ِ تسبيح نخ شده با بند ِ پوتين ِ تو در دست هاي ِ زني که زير ِ تابوت را گرفته است . . . علي اسدالهي
زيبا بود
دانه هاي ِ تسبيح نخ شده با بند ِ پوتين ِ تو ...پر معنا و زيبا .
بله..
بسم الله / سلام / خداقوت ...
سلام..ممنونم..
همه 8 نظر
. ياد مامان مي افتم. بغضم مي گيرد. شير آب را مي بندم و مي نشينم روي زمين. چشمانم مي سوزند. :(
هيچ روزي معمولي نيست همه روزها و ساعت ها محضر وقايع و اتفاقاتي هستند که ما چونکه به انجام ان عادت کرديم به خود اجازه نمي دهيم اين وقايع را به قدر مرتبت و جايگاه والايشان در زندگاني مان از انها ياد کنيم ما بنده گان روزمره اي هستيم که براي راحتي خود به خود اجازه مي دهيم که گاهي صورت مسئله ها را متاسفانه پاک کنيم
+ خوش به حال دست خطي که پيش ِ تو جا مانده ...
...
دست شما درد نکنه ما هم نسبت به معرفت کتابت شما صادقانهخ تر امشب مطلبي نديدم
مرا ازمودن خطا بود هرچند محتاج روي ماه تو بودن بر سيرتت قادر و قائم به فيض شدن باورت کردن به هزاران مرتبت ناز و عشوه بايد بود عشقت باورم شد هستيت به فدايت گرديد سيد علي هستيم به فدايت بگئو دوران تنهايي به سرامد و دل زارم رونقي دوباره خواهد ديد يا سيد و شريف يا ابا المصطفي ادرکني حيدريم ادرکني
+ هر بار خواستم تحويلش نگيرم که به من وابسته نشود و من هم به او ... نشد که نشد ... اين معرفت را دارد که بيايد، آن هم سر زده! مي آيد مي نشيند کنار من ... يواشکي...مثلا مي خواهد غافلگيرم کند . مي آيد مي نشيند کنار من و من مي روم برايش چاي مي ريزم.
با دوتا استکان چاي بر مي گردم و مي نشينم کنار او. هي تعارف مي کنم و هي او نمي خورد. هي او نمي خورد و من مي خندم به اين شيطنت هايش. برايم کتاب مي خواند. برايم قصه مي گويد. مي خنداندم و من ميان ِ اين خنده ها خيلي يهويي مي زنم زير گريه.
قبل تر ها خجالت مي کشم براي او درد و دل کنم... اما از يک زماني به بعد شد سنگ ِ صبورم. شد مرهم. شد همدم ِ تنهايي هايم....از همان زمان به بعد بود که هي برايش مي گفتم و مي گفتم و مي گويم. بدون ِ هيچ حرفي تنها گوش مي دهد.
بعدی همه 35 نظر قبلی
بله..
@};-
2-افشار
سلام بر شهيدان سلام بر شهيد عباس افشار
درود بر شهيدان
2-افشار
ياد باد آن روزگاران ياد باد
2-افشار
سلام بر شهيدان
سلام بر شهيد عباس افشار
ياد باد آن روزگاران ياد باد
2-افشار
شهيد عباس افشار بين الحرمين
سلام بر شهيد عباس افشار
2-افشار
ياد باد آن روزگاران ياد باد
2-افشار
يادي که در دلها هرگز نميميرد ياد شهيدان است
سلام بر شهيدان
2-افشار
ياد باد آن روزگاران ياد باد
يک مهندس
رتبه 0
0 برگزیده
59 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله بهمن ماه
vertical_align_top